loading...
خیانت عشق
دل شکسته بازدید : 4 یکشنبه 10 فروردین 1393 نظرات (0)
عاشقانه 384

بوی رفتن می‌دهی
در را باز می‌گذارم
وقتی برو که گنجشــک‌ها و ســتاره‌ها
خوابــــــــند…

دل شکسته بازدید : 9 یکشنبه 10 فروردین 1393 نظرات (0)
عاشقانه 385

 

کاش همانطور که از شکستن تکه ای شیشه بر میگردی و نگاهش میکنی
وقتی دل مرا شکستی ، یکبار بر میگشتی
فقط نیم نگاهی میکردی
دل شکسته بازدید : 7 یکشنبه 10 فروردین 1393 نظرات (0)

گاهی فقط گاهی
با یک نگاه...
با یک نفس شاید
مواظبم بودی
پس بگذار و بگذر
نگران من نباش
خواستی بیا و مرا ببین
من هنوز تکیه به دیوار دلواپسی ایستاده ام




کسی هست آغوشش را،
شانه هایش را
به من قرض بدهد !
تا یک دل سیر گریه کنم؟!
بدون هیچ حرف و سوال و جواب و دلداری و نصیحتی ؟



وقتی به پایان "من و تو" اندیشیدی
باورت نبود که پایان من و تو فقط پایان "ما" نیست
آغاز دنیایی است بی "ما"
و دنیا بدون "ما "
پر است از هزاران "من و تو" ی تنها! 




گه یه روز بغض گلوت رو فشرد ؛ ...خبرم کن ... بهت قول نمیدم که میخندونمت .ولی می تونم باهات گریه کنم ...اگه یه روز خواستی در بری ...حتماً خبرم کن ،قول نمیدم که ازت بخوام وایسی .اما می تونم باهات بیام ...اما اگه یه روز سراغم رو گرفتی ...و خبری نشد ...سریع به دیدنم بیا ...احتمالاً بهت احتیاج دارم

دل شکسته بازدید : 10 یکشنبه 10 فروردین 1393 نظرات (0)
عاشقانه 386

تنهایی تک واژه سنگینی است
یک واژه است ولی عمق یک زندگیست
سالها گذشت وتنهایی سلطان دلم شد
سلطان دل غریب وحسرت کشم شد
ای آشنا ، عالم تنهایی چه خوش است
هرچه باشد از گدایی عشق خوشتر است

دل شکسته بازدید : 3 یکشنبه 10 فروردین 1393 نظرات (0)

عاشقانه 392

یه خیابون هایی
یه عطر هایی
یه آهنگ هایی
یه تیکه کلام هایی
یه لباس هایی
یه کارایی
یه روز های خاصی
یه فیلم هایی
یه پارک هایی
یه عــــکــــس هایی
یه...
اینا شاید هیچی نباشن ، ولی گاهی خیلی عذاب آورن برای
یه آدم هایی!!!

دل شکسته بازدید : 12 یکشنبه 10 فروردین 1393 نظرات (0)

خصوصیات اقایون

 

این بیشتر خصلت اقایون هست


لبته فکر کنم بیشتر در مورد اقایون صدق میکنه این بیشتر خصلت اقایون هست...

کارمند بانک:میتونی یه وام واسه ما جور کنی؟

مهندس کامپیوتر:من کامپیوترم ویروسی شده میتونی ویندوزمو واسم عوض کنی؟

پزشک عمومی:میتونی برای چارشنبه که بچم نرفته مدرسه یه گواهی بنویسی؟

دندونپزشک:بیا این دندون عقل منو نگاه کن ببین سیاه شده باید بکشمش یا پرش کنم؟

تعمیرکار ماشین:این ماشین من نمیدونم چرا صدای اضافی میده میتونی بیای یه نیگا بهش بندازی؟

بازیگر:واسه کسایی که میخوان بازیگر بشن چه نصیحتی دارید؟بگو دیگه

مدیر یه جایی:میشه واسه این بهرام ما یه کار جور کنی؟

موبایل فروش:اقا این گوشی ۳۳۱۰ مارو میشه با یه ان۹۵ عوض کنی؟

معلم:این حسن ما تو ریاضی یه خرده بازیگوشی میکنه میشه پنجشنبه ی قبل امتحانش شام تشریف بیارین خونه ی ما سر راه این اتحادا رو هم یه بار براش بگین؟

نماینده مجلس:این شهرام ما خیلی پسر گلیه میخواد زن بگیره میشه کمک کنید معافی این بپه رو بگیریم؟

کارمند سازمان سنجش:سوالای کنکور سال بعد رو نداری بهم بدی؟

نویسنده:یه روز بیا سر فرصت قصه زندگیمو بات بگم کتابش کنی.

معمار:این خونمون باید کفش سرامیک بشه و اشپزخونش اپن فکر میکنی چند روزه تموم میکنی؟

طلافروش:اوضاع سکه چه جوریاست؟

اقتصاد دان:بالاخره این بنزینو میخوان چی کارش کنن؟چی بگم والا راستی یه سوال دیگه:میدونی اصلا درامد نفتی ایران چقدره؟

وکیل:من اگه بخوام حضانت بچمو بگیرم چیکار باید بکنم؟

روان شناس:بچه ی من الان چند وقتیه شبا جاشو خیس میکنه روزا هم بینیش فعاله شوهرم هم شیش ماهه خونه نیمده این اواخرم موهاشو کنده بود خودمم فکر کنم افسردگی گرفتم میخوام طلاق بگیرم بعدشم خودکشی سم هم تهیه کردم حالا چیکار میتونی برا م بکنی؟

تایپیست:یه پایان نامه دارم ۹۵۸ صفحه هست اصلا وقت ندارم تایپش کنم نظر تو چیه؟

دل شکسته بازدید : 6 یکشنبه 10 فروردین 1393 نظرات (0)

پسر : سلام.خوبی؟مزاحم نیستم؟


دختر: سلام. خواهش می کنم.? asl plz


پسر : تهران/وحید/۲۶ و شما؟


دختر‌ : تهران/نازنین/۲۲


پسر : اِ اِ اِ چه اسم قشنگی!اسم مادر بزرگ منم نازنینه.


دختر: مرسی!شما مجردین؟

پسر : بله. شما چی؟ازدواج کردین؟


دختر : نه. منم مجردم. راستی تحصیلاتتون چیه؟


پسر : من فوق لیسانس مدیریت از دانشگاه MIT اَمِریکا دارم. شما چی؟


دختر : من فارغ التحصیل رشته گرافیک از دانشگاه سُربن فرانسه هستم.


پسر : wow چه عالی!واقعا از آشناییتون خوشحالم.


دختر : مرسی. منم همین طور. راستی شما کجای تهران هستین؟


پسر: من بچه تجریشم. شما چی؟


دختر : ما هم خونمون اونجاس. شما کجای تجریش می شینین؟


پسر : خیابون دربند. شما چی؟


دختر : خیابون دربند؟ کجای خیابون دربند؟


پسر : خیابون دربند. خیابون…… کوچه……پلاک….شما چی؟


دختر : اسم فامیلی شما چیه؟


پسر : من؟ حسینی! چطور؟


دختر : چی؟وحید تویی؟ خجالت نمی کشی چت می کنی؟تو که گفتی امروز با زنت می خوای بری قسطای عقب مونده خونه رو بدی.!مکانیکی رو ول کردی نشستی چت می کنی؟


پسر : اِ عمه ملوک شمائین؟چرا از اول نگفتین؟راستش! راستش!دیشب می خواستم بهتون بگم امروز با فریده…. آخه می دونین………..


دختر : راستش چی؟ حالا آدرس خونه منو به آدمای توی چت میدی؟می دونم به فریده چی بگم!


پسر : عمه جان ! تو رو خدا نه! به فریده چیزی نگین!اگه بفهمه پوستمو میکّنه!عوضش منم به عمو فریبرز چیزی نمی گم!


دختر :‌ او و و و م خب! باشه چیزی بهش نمیگم. دیگه اسم فریبرزو نیاریا! راستی من باید برم عمو فریبرزت اومد. بای


پسر : باشه عمه ملوک! بای……

دل شکسته بازدید : 11 یکشنبه 10 فروردین 1393 نظرات (0)


زن به شیطان گفت : آیا آن مرد خیاط را می بینی ؟ میتوانی بروی وسوسه اش کنی که همسرش را طلاق دهدیا نه ؟
شیطان گفت : آری و این کار بسیار آسان است و راحت از پسش بر می آیم
پس شیطان به سوی مرد خیاط رفت و به هر طریقی سعی می کرد او را وسوسه کند اما مرد خیاط همسرش را بسیار دوست داشت و اصلا به طلاق فکر هم نمی کرد

پس شیطان برگشت و به شکست خود در مقابل مرد خیاط اعتراف کرد
سپس زن گفت : اکنون آنچه اتفاق می افتد ببین و تماشا کن
زن به طرف مرد خیاط رفت و به او گفت

چند متری از این پارچه ی زیبا میخواهم پسرم میخواهد آن را به معشوقه اش هدیه دهد پس خیاط پارچه را به زن داد. سپس آن زن رفت به خانه مرد خیاط و در زد و زن خیاط در را باز کرد وآن زن به او گفت : اگر ممکن است میخواهم وارد خانه تان شوم برای ادای نماز ، و زن خیاط گفت :بفرمایید،خوش آمدیدیه خانه ی ما

و آن زن پس از آنکه نمازش تمام شد آن پارچه را پشت در اتاق گذاشت بدون آنکه زن خیاط متوجه شود و سپس از خانه خارج شد و هنگامی که مرد خیاط به خانه برگشت آن پارچه را دید و فورا داستان آن زن و معشوقه ی پسرش را به یاد آورد و همسرش را همان موقع طلاق داد

سپس شیطان گفت : اکنون من به کید و مکر زنان اعتراف می کنم
و آن زن گفت :کمی صبر کن
نظرت چیست اگر مرد خیاط و همسرش را به همدیگر بازگردانم؟؟؟!!!
شیطان با تعجب گفت : چگونه ؟؟؟

آن زن روز بعدش رفت پیش خیاط و به او گفت
همان پارچه ی زیبایی را که دیروز از شما خریدم یکی دیگر میخواهم برای اینکه دیروز رفتم به خانه ی یک زنی محترم برای ادای نمازو آن پارچه را آنجا فراموش کردم و خجالت کشیدم دوباره بروم و پارچه را از او بگیرم و اینجا مرد خیاط رفت و از همسرش عذرخواهی کرد و او را برگرداند به خانه اش. و الان شیطان در بیمارستان روانی به سر میبرد!!

خرید شارژ

<div style="position:relative; width:728px; height:90px"> <div style=z-index:1> <a href="http://mohammad304.1000charge.com/" target="_blank"> <img border="0" src="http://www.1000charge.com/gifbanner/1000Charge-728.gif" width="728" height="90"></a> </div> </div>

تعداد صفحات : 4

اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آرشیو
    خرید شارژ ارزان
    پشتیبانی انلاین

    <!-- Online Support by www.1abzar.com --->

    <script type="text/javascript" src="http://online.1abzar.com/1abzar.php?admin=45645&mail=1&mod=3"></script><div style="display:none"><h3><a href="http://www.1abzar.com">&#1662;&#1588;&#1578;&#1740;&#1576;&#1575;&#1606;&#1740;</a></h3></div>

    <!-- Online Support by www.1abzar.com --->

    آمار سایت
  • کل مطالب : 39
  • کل نظرات : 12
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 0
  • آی پی امروز : 6
  • آی پی دیروز : 3
  • بازدید امروز : 15
  • باردید دیروز : 8
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 34
  • بازدید ماه : 37
  • بازدید سال : 46
  • بازدید کلی : 1,384